نمایشنامه “آدمای خوب” نوشته دیوید لینزی ابِر با ترجمه یاسمین محمدی، از سوی انتشارات افراز منتشر شده است.
نمایشنامه”آدمای خوب”
“آدمای خوب” روایتگر داستان زنی میانسال است که در یک موقعیت عجیب ماجراهای زندگی سختش را به زبان میآورد بی آنکه تغییری در مسیر زندگیاش ایجاد شود.
آدمای خوب، داستان زنی است از طبقاتی پایین اجتماع. او دختری نارس دارد و برای این که باید کار کند مجبور است دخترش را پیش صاحبخانه بگذارد و برای نگهداری از این بچه نیز اجارهای جداگانه پرداخت کند. اما مارگریت کارش را که فروشندگی در یک فروشگاه بزرگ است از دست میدهد و نمیتواند اجاره اتاق و پول نگهداری فرزندش را بپردازد. صاحبخانه و دوستانش که آنها نیز شرایطی بهتر از مارگریت ندارند تلاش میکنند برای او کار پیدا کنند. به مارگریت پیشنهاد میکنند به سراغ دوست قدیمی و هم محلیاش مایک برود چرا که او دکتر شده و مطبی در یکی از مناطق مرفه شهر باز کرده است.
مارگریت به سراغ مایک میرود که سالها است او را ندیده است. مایک تقریبا با بی میلی با او رفتار میکند و به او میگوید کاری برایش ندارد…
بخشی از نمایشنامه
یه بار ماشینمو توقیف کردن. چرا ماشینمو از دست دادم؟ چون یه قسطش عقب افتاد. چرا یه قسطش عقب افتاد؟ چون مجبور بودم به جاش پول دندون پزشک بدم. چرا باید پول دندون پزشک میدادم؟
مایک: ما نیازی به این قصه گریه دار نداریم.
مارگریت: نه. من این حرفا رو صد بار تو سرم گفتهام مایکی. فک کنم تو هم باید بشنویش. چرا باید پول دندون پزشک میدادم؟ چون بیمه نبودم، یه دندون شکسته هم داشتم که شیش ماه بهش توجه نکرده بودم تا جایی که آبسه کرد. چرا یه دندون شکسته داشتم؟
مایک: برام مهم نیست.
مارگریت: چون یه شب فک کردم یه کم پس انداز کنم و شام نخورم. اما گشنهام شد و تصمیم گرفتم یه تیکه شکلات بخورم. همه ش همین بود. یه تیکه شکلات لعنتی و دوباره یه کار رو از دست دادم…